به گزارش شهرآرانیوز؛ سیدعلی اندرزگو که در سال ۱۳۴۲ برای برپایی تظاهرات ۱۵ خرداد و فعالیتهای انقلابی اش از سوی حضرت امام (ره) مورد تقدیر قرار گرفته بود، در زمانی که هجده سال بیشتر نـــداشــت، متــــأثر از خط فکری و شخصیت شهید نواب صفوی، مسیر مبارزاتی خود را انتخاب کرد. دستگیری او در همان سال از سوی ساواک و شکنجههای طاقت فرسا اطلاعات بیشتری به مأموران رژیم اضافه نکرد و سیدعلی اندرزگو نیز پس از آزادی به واسطه آشنایی با حاج صادق امانی، تشکیلات مبارزاتی اش را با عضویت به شاخه نظامی هیئتهای مؤتلفه اسلامی، سر و سامان تازهای داد. با مطرح شدن طرح ترور حسنعلی منصور نخست وزیر وقت در واکنش به تصویب لایحه کاپیتولاسیون و تبعید امام (ره)، گروهی متشکل از او و حاج صادق امانی، مهدی ابراهیمی عراقی، محمد بخارائی، رضا صفار هرندی و مرتضی نیک نژاد، مسئولیت انجام کار را برعهده گرفتند.
با ترور نخست وزیر، تمام اعضای تیم ترور دستگیر شدند و تنها کسی را که نتوانستند دستگیر کنند، سیدعلی اندرزگو بود. این، نقطه آغاز زندگی مخفیانه او بود که نزدیک به سیزده سال ادامه یافت. ابتدا به شهر قم و پس از آن از طریق مرزهای آبی به عراق رفت. مدتی بعد به قم بازگشت و با نام مستعار شیخ عباس تهرانی در حوزه علمیه قم ساکن شد و نزد آیت ا... مشکینی و مکارم شیرازی به موازات اقدامات علیه شاه، به ادامه تحصیل پرداخت، پس از شناسایی شدن، ناگزیر مجبور به ترک لباس روحانیت شد و پس از آن ابتدا به مشهد و سپس از طریق زابل و زاهدان به افغانستان رفت، اما دوری از میادین مبارزاتی را بیشتر از یک ماه طاقت نیاورد و به مشهد بازگشت.
در همان سال به سفر حج مشرف شد و از عربستان به عراق رفت تا حضرت امام (ره) را در نجف اشرف ملاقات کند. سپس با بهره از توصیههای امام (ره) به سوریه و لبنان رفت تا بر تجربیات مبارزاتی اش بیفزاید. در لبنان به فراگیری تعلیمات نظامی و طرز استفاده از اسلحههای سنگین مشغول شد و هنگامی به ایران برگشت که پیروزی انقلاب اسلامی در روزهای اوج خود قرار داشت. این بازگشت قدرتمندانه، زمینهای برای اجرای هدفی بزرگتر بود.
وارد کردن مواد منفجره از فلسطین به ایران، مقدمات طرح ترور شخص شاه بود که سیدعلی اندرزگو مدتها برای انجام آن برنامه ریزی کرده بود، اما در همان ایام، ساواک سرنخهایی از او به دست آورد که پازل تعقیب و گریز دوازده ساله اش با کنترل تماسهای تلفنی و محلههای تحت کنترل، با کشف محل تردد او تکمیل شد؛ بنابراین در ۱۹ ماه رمضان سال ۱۳۵۷ مصادف با دوم شهریور، در حالی که قصد داشت برای افطار به منزل یکی از دوستانش برود، از چند جهت محاصره شد و پس از زخمی شدن از سوی مأموران رژیم، اقدام به معدوم کردن شماره تلفنهای مهم و مدارک آغشته به خون خود کرد و سرانجام به ضرب گلولههای پیاپی با دهان روزه به شهادت رسید. همان گونه که بارها گفته بود: آنها هرگز مرا زنده نخواهند یافت...
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، مبارزان دیگری هم بودند که هدفشان ساقط کردن حکومت پهلوی بود، اما شهید اندرزگو به حقیقت آنها پی برده بود و با آنها همکاری نداشت، زیرا آنها معتقد بودند هدف، وسیله را توجیه میکند.
ولی از آنجا که به عنوان یک عنصر مبارزاتی تبحر خاصی در عملیات چریکی داشت، این گروهکها تلاش میکردند او را جذب خود کنند. رهبر معظم انقلاب در سخنانی بعد از شهادت شهید اندرزگو، میفرمایند: «گروهکهای بسیاری تلاش کردند شهید اندرزگو را جذب خود کنند، اما او جذب این گروهکها نشد. چرا که وی در خط امام و یک روحانی بود.»
زمانی که امام (ره) در عراق در تبعید بود، شهید اندرزگو طی ملاقات هایی، توصیههایی از امام (ره) گرفتند تا در مسیر مبارزات آن را به کار بندند. حتی امام (ره) در زمان حضور شهید اندرزگو در محل تبعید خود، وی را به نام مستعار «شیخ عباس» صدا میکردند تا اگر ساواک، جاسوسانی در اطراف امام (ره) داشت، وی را شناسایی نکنند.
خانواده شهید اندرزگو برای ماهها از شهادت او خبردار نشده بودند تا این که امام در۱۲ بهمن ۱۳۵۷ وارد کشور میشوند و پس از تدارک دیدار و مقدمه چینی خبر شهادت او را به خانوادهاش میدهند: «همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من به شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربههای گران بهایی در مبارزات داشت.»
شهید اندرزگو وقتی ازدواج کرد، به نام شیخ عباس تهرانی معروف بود. ساواک رد شهید اندرزگو را گم کرده بود و او در حوزه چیذر مشغول بود. در جریان لو رفتن حوزه چیذر، شهید اندرزگو ماجرای خود را برای همسرش تعریف میکند که یک مبارز فراری و نام حقیقی او اندرزگوست. پس از آن، همسرش نیز در مسیر مبارزاتی او، همراه شد و زندگی پرمخاطره اش را قبول کرد.
همراهی همسرش در رفتوآمدهای فرار از دست ساواک تا اندازهای بود که سالها بعد از ازدواج هیچ یک از خانوادهها از متولد شدن فرزندانشان باخبر نبودند. همسر شهید اندرزگو در مرز افغانستان و پاکستان نیز با او همراه بود تا آنجا که گاه برای حمل اسلحه، یاری اش میداد و در میدان عمل به یک مبارز شجاع تبدیل شده بود.